دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 49146

تاریخ انتشار : بهمن 1391

سه هفته پیش بود که داشتم تو هال درس میخوندم .نصف شب همه خواب بودن(یه همچین رفیق درس خونی دارین)ییییهو یه سوکس از نوع بالدارش دیدم:((من تا حالا دستمو به خون هیچ سوسکی آلوده نکرده بودم.نه که بترسما!ترسو خودتی فقط چینچیشم میشه.با تمام شجاعتی که نمیدونم یدفه از کجا اومد سراغم(درسته دیگه؟)عضم کشتنشو داشتم ولی رف پشتTV!دیگه بیخیالش شدم دیگههه!
حالا امروز مامان گل من داش خونه تکونی میکرد....جیق بنفش
مامانم:جلل خالق بیا ببین این سوسکه؟؟؟
من:تو راه رسیدن به مامانم:چییی؟
-اگه سوسکه پ چرا سفیده
وقتی نگاش کردم غم تو دلم جوونه زد(غم هم جوونه میزنه دیگه نههه؟)
خودش بود کاش دنبالش نمیکردم اون روز. فک کنم دچار کمبود مواد معدنی شده بود(هوعععع)فشارشم افتاده بود آخه رنگش پریده بود.خودمو مقصر میدونستم.تو این فکرای پر از پشیمونی بودم که یهو
شششتتترررققققققققق
بابام با دمپایی ترکوندش!
بی احساس:(