تاریخ انتشار : بهمن 1391
یکی از دردام
شب احیا واسه بخشیده شدن گناهام رفتم مسجد
صورتمو با چادر پوشونده بودم که کسی منو نشناسه، اما تو یه مدت که حواسم نبود چادرم رفت کنار
خانومی که کنارم تشسته بود به بغل دستیش میگه: تو رو خدا نیگا کن کیا میان اینجا، مسجدم جای ه ر ز ه ها شده