دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 48553

تاریخ انتشار : بهمن 1391

بزارید داستان عشق خودمو آمیتیس رو تعریف کنم.
سه سال و نیم پیش بود.من تازه مغازه زده بودم.اسم مغازم خدمات کامپیوتر آرسین(پسر آریایی)
اومد با پدرش از من لب تاپ خرید.قرار شد هفته ای سه روز بیاد پیش من تا من بهش کامپیوتر یاد بدم
سه ماه هفته ای سه روز پیش من بود.میومد و من به چشم یک خواهر بهش نگاه می کردم.یعنی اصلا فکرشو نمیکردم قراره عاشقش بشم.
بعد از شش ماه بهم گفت دوست دارم رابطمون بیشتر از این باشه پیشنهاد دوستی به من داد.من قبول نکردم یعنی اهلش نبودم.هر شب برام اس های عاشقانه می فرستاد.بعد از گذشت دو ماه خودمم وابستش شده بودم.اره واسم سخت بود اگه هر روز نمیدیدمش.اعصابم خورد میشد.
یک سال از آشناییمون گذشته بود و من هر روز عاشق تر از دیروز.
هر دو هفته یک بار میرفتم جاده چالوس.هر هفته می رفتیم دربند.هر روز ساعت 2 میرفتم جلوی مدرسش از کلاس که تعطیل میشد تا سر خیابونشون میبردمش .
دو سال گذشت.من عاشق شده بودم. با خودم میبردمش دانشگام.هر چیزی که می خواست براش می خریدم هر کاری می خواست براش انجام می دادم.فقط خوشحالی اون برام مهم بود.
سال سوم گفتم می خوام بیام خواستگاریت . گریه میکردیم از ته دل خوشحال بودیم.رفتم خونه به خانوادم گفتم.پدر و مادر خیلی مذهبین و خانواده آمیتیس خیلی مذهب براشون مهم نیست.پدرم قبول نکرد.گفت اگه قراره با این دختره ازدواج کنی دیگه تو خونه جایی نداری.از ارث محرومت می کنم.یا اون دختره یا ما....ا
رفتم به آمیتیس گفتم.گفتم قید خونه رو زدم.قید پدر و مادرمو زدم.فقط به خاطر تو.ولی به جز این مغازه و اون خونه که اجاره کردم چیزی ندارم باید از صفر شروع کنیم.خودمون زندگیمو بسازیم.
از فرداش رفتارش عوض شد.بعضی روزا جواب زنگ و اس هامو نمیداد.تا وقتی که مغازمو دزد زد.بعد از ظهرش بهش زنگ زدم و گفت دیگه بهش زنگ نزنم.
گفت با یک پسره دوست شده که وضع مالیش خیلی خوبه.می خواد تا چند وقته دیگه باهاش ازدواج کنه . من هم فقط کارم شده بود گریه . یک ماه بیشتر نگذشت که با هم ازدواج کردن.هفته پیش عروسیش بود.
و من موندم دوری از خانواده دوری از دوستام دوری از فامیل.
من به خاطرش تو روی پدر و مادرم وایستادم ولی اون منو به پول فروخت
رفت ........
زندگی طاها هم این بود دوستان.
خدایا چنان کن سرانجام کار .... که تو خوشنود باشی و ما رستگار