دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 48133

تاریخ انتشار : بهمن 1391

ویژه: دلکنده
نمی دونم چقدر طول کشید تا تونستم و پستتو خوندم چون اشک چشمام نذاشت بخونم
خالمم حرفای تورو می زنه
همه دوستام می گن اشتباه کردی احسانو فرستادی دنبالش می گن یه طرف قضیه خودتی.
د آخه چطوری باید می شناختمش؟؟ بدونم پابندم هست یا نه
حالم از خودم بهم می خوره باورم نمی شه
حتی خونه ای که خریدم با سلیقه اون بود مدل موهام ماشینم تیپم تا بخودم اومدم چشم باز کردم دیدم همه چیزم سلیقه اونه حتی رفیقام...
از اشکان رفیق 17 سالم بخاطر اون گذشتم
وای که بد باختم دیر شناختمش
من ناراحت نیستم که رفت ناراحت نیستم که رفیقم دورم زد
دروغ چرا ناراحتم بقول شاعر
می شد از بودن تو عالمی ترانه ساخت
کهنه ها رو تازه کرد از تو يک بهانه ساخت
با تو می شد که صدام همه جارو پر کنه
تا قيامت اسم ما قصه ها رو پر کنه
اما خيلی دير دونستم تو فقط عروسکی
کور و کر بازيچه ی باد مثل يک بادبادکی
دل سپردن به عروسک منو گم کرد تو خودم
تو رو خيلی دير شناختم وقتی که تموم شدم
نه يه دست رفيق دستام نه شريک غم بودی
واسه حس کردن دردام خيلی خيلی کم بودی
توی شهر بی کسی هام تو رو از دور مي ديدم
تا رسيدم به تو افسوس به تباهی رسيدم
شهر بي عابر و خالی شهر تنهايی من بود
لحظه ی شناختن تو لحظه ی تموم شدن بود
مگه مي شه از عروسک شعر عاشقونه ساخت
عاشق چيزی که نيست شد روی دريا خونه ساخت