سلام بچه ها
دیروز یکی از دوستام بهم زنگ زد بهم گفت که مخاطب خاص من بهش زنگ زده باهاش مشورت کنه که واسه عشق جدیدش چی بخره؟؟؟
گفت بهش گفته رفته خواستگاری دختره بابای دختره گفته فعلا رفت و آمد کنیم بیشتر همو بشناسیم تا بعد عید همه چیزو رسمس کنیم.وای خدا بعد 10 ماه انتظار چی شنیدم.
از همه دردناک تر این بود که با دختره تو خیلبون دوست شده میگه نجیلبو خونگیه اما من که زندگیمو واسش گذاشتم و به واسطه رابطه چندین و چند ساله پدرامون با هم بزرگ شدیمو میکه......
قرار بود تو مجلس عروسی من عروس باشم اما حالا یه مهمونم.
دلم میخواد اون دختر رو با دستام بکشم.