دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 47520

تاریخ انتشار : بهمن 1391

دیروز با خودم گفتم با ماشین برم بیرون یه دوری بزنم حالم بیاد سرجاش.
داشتم میچرخیدم که یدفعه مخاطب خاصمو با یه پسره دیگه دیدم. اولش شک کردم ولی وقتی دقیق نگاه کردم کاملا درست دیدمش. داشت یه کادو بهش میداد . . .
بهش زنگ زدم گفتم: سلام عزیزم کجایی؟
از پسره یکم فاصله گرفت اومد اینورتر و گفت: سلام خونه ام دیگه، دارم آهنگ گوش میدم.
گفتم:‌ من دم درتونم، از پنجره یه نگاه بکن.
انگار یدفعه هول شد بیچاره، نمیدونست چی بگه، به تَته پَته افتاد . . . .
گفتم باشه عزیزم به آهنگت گوش بده بعدا میبینمت.
شب بهم اس داد: سلام گلم خوبی؟
گفتم: حال ندارم وقتمو صرف آشغالی مثل تو بکنم و گفتم که امروز دیدمش و .....
گفت: بزار برات توضیح بدم . . . گفتم: بیخیال، بای
.
.
چند روز بعد پسررو پیدا کردم و ازش پرسیدم اون دختره که دیروز دیدیش با تو نسبتی داره؟
پسره گفت: نه آقا محمد (مونده بودم از کجا منو میشناسه؟)، با من نسبتی نداشت. دوست دخترم سه روز پیش مُرد و قبل از مرگش یه کادو برا من خریده بود که ایشون زحمت کشیدن و برا من آوردن . . .
.
.
انگار دنیا رو سرم خراب شد. همون لحظه زنگ زدم بهش ولی خاموش بود. چند روزی کلا خاموش بود.
رفتم دم در خونشون، درو زدم. مامانش اومد دم در. گفتم سلام من برادر یکی از دوستای دخترتون هستم اومده بودم یه کتابیرو ازشون بگیرم.
مادرش با گریه گفت: یه هفته پیش تو اتاقش رفته و دیده که خودشو دار زده و یه اس ام اس تو گوشیش پیدا کرده که نوشته بود: حال ندارم وقتمو صرف آشغالی مثل تو بکنم و . . . .
.
.
نمیدونم الان باید چیکار بکنم؟ خدایا مرگو برسون دیگه. آخه من ازکجا باید میدونستم؟