تاریخ انتشار : بهمن 1391
آنگاه که همچون فرشته ای برکلبه قلبم نازل شدی
گمان کردم امده ای که غم تنهایم را پایان دهی
بی آنکه بدانم آواز رفتن را روزی سر خواهی داد
و چه زود زمان رفتن رسید
قبل از آنکه بتوانم شادی آمدنت را با تو تقسیم کنم
و اکنون که باید شاخه های خشکیده امید را برای
گرم کردن مجلس جشن شادی تو با دیگری بسوزانم
از تو می خواهم تا برای لحظه ای با حضورت در
ویرانه ی قلبم برای آخرین بار شادی اولین دیدار را به من هدیه کنی