تاریخ انتشار : بهمن 1391
امروزگلویم آنقدر بغض دارد
کـــــــــه
مجالی برای نفس کشیدن ندارم
امروز نفس کشیدن را بی دلیل میدانم
اصلا حوصله ام به نفس کشیدن هم نمیکشد
چه برسد به نوشتن مشتی سکوت
یـک خـسـته بـغــض کـرده
طاقت اين بغض قديمي را ندارم
چـقــدر دلــم هــوس مــرگ را کــرده
گلویم میسوزد
بــرای فریــادی که هر گز از گلویــم رخــت بر نبــست...