تاریخ انتشار : بهمن 1391
يه دوست داشتم اسمش محمد بود ، باهم دعوامون شد سر هيچو پوچ با هم قهر كرديم جواب سلام همم نميداديم ! اون چن بار اومد جلو واسه آشتي ولي من قبول نكردم غرور لعنتيم نذاشت !
يه شب گاز خونشون نشت كردو محمد خانوادش رفتن پيش خدا ! حالا من سه ساله كه بزرگ ترين فانتزيم اينه كه محمد و يه بار حتي تو خواب ببينم و دستشو ببوسم و باهاش برم تو افق محو شم ...
ولي افسوس ...
تو رو خدا اگه با كسي كينه اي داريد بريد همين الان از دلش دراريد كه
(( شايد فردايي نباشد ))
برا شادي روح همه اموات بفرست صلوات و فاتحرو