تاریخ انتشار : دي 1391
بچه بودم خونمون تهرانسر بود هميشه هواپيما از اونجا رد ميشد چون نزديك فرودگاه بود أولين روز مدرسه ها بود هنوز راه خونمونو خوب بلد نبودم دور بود به مدرسه از اونجا كه بچه سر راهي هستم تنها ميرفتم:( خلاصه تو راه برگشت گم شدم شروع كردم به گريه يه مرده گفت عمو گريه نكن من ميرسونمت نشستم تو ماشين گفت ميدوني خونتون تقريبا كجاست؟گفتم بله از رو پشت بوممون هميشه هواپيما رد ميشه!!!!!! خو چيكار كنم اين تنها آدرسي بود كه ميتونستم بگم:(