تاریخ انتشار : دي 1391
بيچاره من ، که باز به دامان آرزو سر مي نهـم که بشنوم آهـنـگ ديگـرت اما هـنـوز ، که مي خـوانـي ام به نـازمي بـيـنـمـت هـنـوز ، که مي راني ام به خـشـم من مانـده بـر دريچهً ايـن چشم ناشناس چـون دزد آشـنـا که بکاود ز روزنيشـايـد چـو نـور ماه ، درآيم به خوابگاه بـيـنـم که در سـيـاهـي شـب ، خـيـره بـر مـنـي