تاریخ انتشار : دي 1391
یه بار دبیرستان که بودم(5سال پیش) از بس سرکلاس اذیت میکردیم معلممون منو با یه رفیقام بیرونمون انداخت گفت دیگه راتون نمیدم مانم رفتیم توحیاط ،تو این فکر بودیم چیکار کنیم خدا اگه بندازدمون چی ... یهو بیرون مدرسه رو دیدم یه هیئتا دارن ناهار میدن(محرم بود) به رفیقم گفتم بیا دنبالم چاره کارو پیدا کردم رفتم هفت هشتا غذا گرفتم دادم معلممون کیف کرد، تازه عذرخواهیم کرد تازه گفت از بابت نمره پایان ترمم خیالت تخت ! چه معلمای چتربازی داشتیم . . .