تاریخ انتشار : آذر 1391
یه شبی با عشقم تو خیابون قدم میزدم،هیچی نمیگفت ،فقط به حرفام گوش میکرد،واونم هی میگفت دوست دارم کمی ناراحت شدم،بهش گفتم چرا حرف نمیزنی ،فقط میگی من دوست دارم
میگه من به جز دوس داشتنت چی بگم
تو دلم گفتم خدایاشکرت بابت این نعمتت
پس به سلامتی عشق های واقعی