تاریخ انتشار : آبان 1391
اون روز با دوستم ایستاده بودیم سر راه تا یه ماشین گیرمون بیاد تشریف ببریم منزل،یه ماشینی اومد بوق زد رفت جلوتر ایستاد،من و دوستمم رفتیم سمتش،یه پسر راهنمایی از توش پیاده شد من نشستم،دوستمم اومد ک بشینه،یدفه راننده برگشت یه لبخندژکوند زد گفت:من راننده سرویسم،واسه شماها نایستادم..
من:(
دوستم:|
دوستای تماشاگرم:))
ملت بیکاره کناره جاده:)))))