تاریخ انتشار : مهر 1391
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارق از جام الستش کرده بود گفت یا رب از چه خارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو لیلای تو من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا وپنهانت منم سالها با جور لیلی ساختی من در کنارت بودمو نشناختی.