تاریخ انتشار : مرداد 1397
کفتری نشسته پشتِ پنجره
ندارد کسی آمارِ وجودش
کسی نبود و نیست حواسش
چه خورد؟ چقد خورد؟ از کدام دست؟
بی آب و دونه، تنها ، بی آشیونه
عمری بوده جَلد ِ دریچه ی اتاقت
قفسی ساخته او لبه ی پنجره ات
رَوَد کُنج چپ و راست پنجره ات
نَشنوی آوایِ جنبشِ پایش را، نِگر
سایه اش فتاده بر شیشه ی پنجره ات
《کیان _آشفته》