وقتى بابام نصیحتم مى كنه ......
اگه تو سکوت نگاش کنم مى گه :
چیه ؟ چرا مثل گاو زل زدى به من .....!!
اگه بهش لبخند بزنم مى گه :
خیلی بی عاری .....!!
اگه اخم کنم مى گه : مگه طلبکاری .....!!
اگه حرفاشو تایید کنم مى گه :
فقط بلدی بگی بله بله ، هیچى حالیت نیست .....!!
اگه خودمو بزنم به اون راه مى گه :
هوى يابو ، مثل اينكه دارم با تو حرف مى زنم .....!!
اگه سرمو بندازم پايين و چيزى نگم مى گه :
منو باش دارم كيو نصيحت مى كنم !! اصلا تـــو آدم
نيستى ، لياقت ندارى كه باهات حرف بزنم .....!!
اگه سرمو تكون بدم مى گه :
بزغاله ، عين بز اَخفش همينجورى هى سرتو بيخودى
تكون نده .....!!
آخرش هم يكى محکم میزنه پس کله ام و میره .....!!!
خو پدرِ من ، این پس گردنى رو از همون اول بزنو برو
اونقدم وقت منو خودتو نگیر ..... والااااااا
اصلا يه جورى معتاد شده كه به من پـَـسی بزنه !!
اگه نزنه ميره تو خمارى :-(