تاریخ انتشار : مرداد 1391
دیروز چگونه و در چه حالی افطار کردی خواهرم؟ برادرم با چه امیدی بر سر سفره ی افطار نشستی؟ دیشب را در سرمای شدید در جای خالیه خانه ات چگونه خوابت برد؟
امروز سفره ی افطارم را در مقابل نگاه امیدوارانه ی تو میاندازم.
هیچوقت نا امید نشدی و نمیشی منم هر لحظه با عطر امیدواری تو هنوز زنده ام.
خودم اهل تبریزم و خوب میدونم چی کشیدین وقتی خونه ها مثل تاب میرفتنو میاومدن.
بازم امیدوار باش.