تاریخ انتشار : اسفند 1393
جنازه ای رابرراهی میبردند،درویشی باپسربرسرراه ایستاده بودند
پسرازپدر پرسید؟که بابادراین جاچیست؟
گفت:آدمی.
گفت کجایش میبرند؟
گفت بجایی که نه خوردنی باشد نه پوشیدنی ونه نان وهیزم وزر وسیم ونه بوریا وگلیم
پسرگفت:بابامگربه خانه مامیبرندش...