دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 180815

تاریخ انتشار : آذر 1393

وقتی دیروز باران بارید"آن مرد در باران آمد" را به یاد آوردم"آن مرد با نان آمد" یادم آمد که دیگر پدرم در باران با نانی در دستو لبخند بر لب نخواهد آمد!!دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگی زمین و تنهایی خورشید و نبودن یاد پدر سخت گریستم..پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک برداشت..پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست پدرم وقتی رفت آسمان غمزده بودو زمین منتظر..پدرم در خاک است زندگی میگذردکاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم کاش میشد آموخت که سفر نزدیک است خاطر خاطره ها را نبریدش از یاد زندگی می گذردکاش که یک فاتحه مهمان شقایق باشیم...