تاریخ انتشار : مهر 1393
عصر یک جمعهی دلگیر، دلم گفت: بگویم، بنویسم...
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
و هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است؟
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟
چرا کلبهی احزان به گلستان نرسیده است؟
عصر این جمعهی دلگیر...
وجود تو کنارِ دلِ هر بیدلِِ آشفته شود حس... تو کجایی گل نرگس؟...