تاریخ انتشار : ارديبهشت 1393
رفته بودم بازار
میزدند زن ها زار
می کشیدند موی هم
میزدند پهلوی هم
تا خرند جورابکی
یا ببخشید شورتکی
از برای پدران
یا برای شوهران
ما هم انجا بودیم
در میان یک نبرد
تا که میشد خوردیم
سیلی و فحش و لگد
عاقبت پیروز شدیم
و یک غینمت یافتیم
آن هم یک شورت مامان دوز
از برای یک پدر
شعر طنزی از دخترت نیلوفر روشن فقط برای خندوندن پدر
بابایی روزت مبارککککککککککککککککک