دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 124779

تاریخ انتشار : آبان 1392

راءس الجالوت ، پير مردى است از علماى بزرگ يهود كه يزيد براى به رخ كشيدن قدرت خود، او را دعوت كرده است . اما اكنون شنيدن حرفهاى تو (زینب)و ديدن رفتار يزيد، او را دچار حيرت و شگفتى كرده است . رو مى كند به يزيد و مى پرسد: ((آيا اين سر، واقعا سر فرزند پيامبر شماست و اين كاروان ، خاندان اويند؟!))
يزيد مى گويد: ((آرى ، اينچنين است .))
راءس الجالوت مى پرسد: ((به چه جرمى اينها كشته شدند؟))
يزيد پاسخ مى دهد: ((او در مقابل حكومت ما قد برافراشت و قصد براندازى حكومت ما را داشت .))
راءس الجالوت ، بهت زده مى گويد: ((فرزند پيامبر كه به حكومت ، شايسته تر است . نسل من پس از هفتاد پشت به داود پيامبر مى رسد و مردم به سبب اين اتصال ، مرا گواهى مى دارند، خاك قدمهاى مرا بر چشم مى كشند و در هيچ مهم ، بى حضور و مشورت و دستور من عمل نمى كنند.
چگونه است كه شما فرزند پيامبرتان را به فاصله يك نسل مى كشيد و به آن افتخار مى كنيد؟ به خدا قسم كه شما بدترين امتيد.))

برگرفته از کتاب افتاب در حجاب