تاریخ انتشار : بهمن 1390
پدر دستشو گذاشت رو شونه پسرش ازش پرسيد تو قويتري يا من؟پسر گفت من...
پدر با كمي دلشكستگي دوباره پرسيد تو قوي تري يا من؟پسر گفت من...
پدر بادلي گرفته به ياد همه زحماتي كه كشيده بود دستشو از شونه پسرش برداشت و2 قدم دورتر پرسيد تو قويتري يا من؟ پسر گفت شما...
پدر گفت چرا نظرت را عوض كردي؟
پسر جواب داد وقتي دستت رو شونهام بود فكر ميكردم دنيا پشتمه...