دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 99114

تاریخ انتشار : شهريور 1392

بچه که بودم یه جوجه اردک داشتم ملوس و لوس و بامزه یهروز داییم اینا اومدن خونمون بعدجوجوم جلو در داشت آب میخورد داییم زرتی لنگشو گذاشت روش وپکیدن جوجه و پکیدن خونه از شدت جیغ ماورا بنفش منم از یک طرف تمام روزو گریه کردم دایمم هر نازمو میکشید اما من از اونجا که انتقام تلخ رو به 3تا جوجه اردک دیگه ترجیح دادم و یه نقشه پلید و وحشتناک کشیدم و نیمه های شب وقتی همه خواب بودن قیچی که زیر بالشتم قایم کرده بودم رو برداشتم سیبیل های چنگیزی که داییم همیشه پزشو میداد رو قلع و قمع کردم . البته بماند که فرداش ما لو رفتیم ومارو با آلت قتاله دستگیر و به زیرزمین تحویل دادن...واونجا بود که من دوست شدن با سوسکارو یاد گرفتم :)))))