تاریخ انتشار : شهريور 1392
یه روز داشتم توی حال ناخون میگرفتم مامان عزیزم منو با منجنیق پرت کرد بیرون گفت ناخوناتو بیرون بگیر.
منم رفتم نشستم به کار مانیکور و پدیکورمم پرداختم که در انتها متوجه شدم مورچه ها در حال حمل و نقل ناخنها به منزلشون میباشند دیدم ناخونام بزرگه حمل و نقلق طاقت فرساست تک تک ناخونامو از زمین برداشتم براشون خورد کردم.....البته قابل به ذکره که مورچه ها ذوق مرگ شدند.