تاریخ انتشار : مرداد 1392
منو مامانم داشتيم اشپزي ميكرديم...خواهر چهارو نيم سالم گيييير داده بود كه ميخوام كمك كنم...اومديم با منطق حاليش كنيم كه نه نو هنو بچه اي ...بر گشته به مامانم ميگه به تو چه مگه تو شو هرمي؟؟؟!!!!
من:×_×
مامانم : O_0
خواهرم: ^-^