تاریخ انتشار : مرداد 1392
یادش بخیر کوچیک که بودم رفتم سوپری گفتم یه لپ لپ بده طرف رفت یه لپ لپ برداشت اورد تکونش دادم گفتم نه این سنگین نی برو عوضش کن هی چندبار اورد من هی گفتم نچ سنگین نی خو نبود گفت ببین دخترم چکار به سنگنیشن داری گفتم خو آخه مامانم گفت نی نیا از تو لپ لپ بیرون میان میخوام ابجی لپ لپیم تپل باشه
طرف چنان دادی زد که خودمو خیس کردم یادش بخیر چه اسکلی بود واسه خودم حیف این همه استعداد تلف شدهی می