دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 94760

تاریخ انتشار : مرداد 1392

عاقا من از ارتفاع وجاهايي كه بلنده ميترسم(ترسو هم خودتونيد)
اعتراف مي كنم
كه يه بار داشتم از دانشگاه ميرفتم خونه بايد از پل رد ميشدم از شانسم پله برقيشم كار نميكرد تا نصف پله رفتم، برگشتم پايين گوشيميو از تو كيفم دراوردم خودمو مشغول نشون دادم كه مثلا دارم اس ميدم و اينا كه بيشتر ضايع نشم تو خيابون
دوباره رفتم بالا دو قدم برداشتم ديدم نميتونم كه يهو صدايي شنيدم به پايين نيگا انداختم ديدم دو تا بچه مدرسه اي دارن ميان
تو دلم گفتم خدايا شكرت....
رفتم جلو به دخدره گفتم:خانمي ميشه تا اونور پل كه رد ميشيم دست همو داشته باشيم آخه من حالم خوب نيس سرگيجه دارم ميترسم كه بيفتم!!
من !-:
دخدرهO-:
پل سر خيابون((((-: