تاریخ انتشار : مرداد 1392
اعتراف میکنم روز اول که مدرسه رفتم،موقعی که سوار مینی بوس شدم(در حالی که پدر مادرم اومده بودن دنبالم نمیدونستن من سوار مینی بوس شدم)فکر میکردم راننده مینی بوس خونه ی ما رو بلده
تنها شانسی که آوردم این بود که موقع حرکت، پدر مادرم منو دیدن از پنجره کشیدنم بیرون...بعد از پیدا شدنم برعکس فیلما نیم ساعت تو آغوش هم بودیم !