تاریخ انتشار : تير 1392
يك روز دختر خاله م خونه ما بود (اسمش سهيلا ست يه كم چاقه هميشه يه مانتو صورتي مي پوشه با آرايش غليظ ومژه مصنوعي)
داشتيم صحبت مي كرديم گفت دوستام همه به من مي گن سيندرلا!!
من يه نگاهي بهش انداختم و گفتم ولي بيشتر به "سرنده پيتي" شبيهي
هيچي بلند شد قهر كرد و از خونمون رفت
فكر كنم ناراحت شد