دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 86837

تاریخ انتشار : تير 1392

میخوام یه اعترافی بکنم (واقعیه):
بچه که بودم با مامانم که دعوام میشد میرفتم یه ساک کوچیک برمیداشتم و عروسک هام و لباسام رو توش میذاشتم و از در خونه هم میرفتم بیرون به مامانم هم میگفتم دیگه برنمیگردم...برای اینکه مامانم بترسه میرفتم تو پارکینک(حالا اصلا هم نمیترسیدا)...خلاصه بگم بعد از دو دقیقه دوباره تو خونه بودم...
یه همچین بچه ای بودم من!