تاریخ انتشار : تير 1392
میخوام یه اعترافی بکنم (واقعیه):
بچه که بودم با مامانم که دعوام میشد میرفتم یه ساک کوچیک برمیداشتم و عروسک هام و لباسام رو توش میذاشتم و از در خونه هم میرفتم بیرون به مامانم هم میگفتم دیگه برنمیگردم...برای اینکه مامانم بترسه میرفتم تو پارکینک(حالا اصلا هم نمیترسیدا)...خلاصه بگم بعد از دو دقیقه دوباره تو خونه بودم...
یه همچین بچه ای بودم من!