تاریخ انتشار : تير 1392
من وقتی دانشگاه قبول شدم یه شهر دیگه ، روزی که رفتیم ثبت نام کردیم بعدش مامان و بابا منو بزور برده بودن پیش تک تک راننده تاکسیا ،بهشون میگفتن این دختر منه ، قراره 4 سال بیاد و بره ، هواشو داشته باشین ، اینم مثل خواهرتون . ..
هر چی به مامان میگم اخه اینا چه یادشون میمونه من کیم ! مگه من بچم !؟ بیا بریم زشته )))):
مامان میگفت : حرف نزن ، کاریت نباشه ، بزا خیالم راحت باشه ..
ابرو برا ما نزاشتن مامان بابا ..))):