دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 86263

تاریخ انتشار : تير 1392

نامزدآبجیم باخواهرش اومده بودن خونه مامهمونی
اونشب داداشم یه برگه مسابقه قرانی اورده بودخونه
توپذیرایی نشسته بودیم که به من گفتن پاشوبرگه روببرخونه عمو
تاجواباشو واسمون بنویسه
من هیچ رقمه زیر بارنرفتم که نرفتم
به هیچ وجه من الوجوه
درهمین اثنامشغول شیطونی بودم که ناگهان
"اونشب کذایی ازاینجاشروع میشه"
که ناگهان "روم سیاه"
صدایی سهمگین از مابه درشد
مادست وپای گم بنموده وسرخ روی،فی الفور ازجاکنده شدیم
وگفتیم برگه کو برگه کو بدید برم عموووووووووووووو
دم همشون گرم ابرازهمدردی کردن وهیشکی نخندید
فقط نامردا بااینکه 24 سال ازاون فاجعه میگذره هنوز یادشونه