تاریخ انتشار : تير 1392
عاقا بچه كه بودم مامانم گفت برو داداشتو صداكن ازكوچه رفتم ديدم يه خرس گنده توپشو گرفته نميده.منم غيرتي شدم گفتم ياتوپ داداشموميدي يا يه سطل اب روت خالي ميكنم طرفم انداخت پررو بازي .منم ن اينور نه اونور رفتم يه سطل اب اوردم شششششرررر ريختم روش
كرم حلزون بخرم اگه دوروغ بگم بعدشم داداشمو توپشو پسررو باهم تنهاگذاشتم اومدم حياط دروبستم
خخخخخخخخ