دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 85870

تاریخ انتشار : تير 1392

----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----‏
تو يه روز سرد زمستوني؛ يه گنجيشك كوچيك رو يه شاخه نشسته بود. هوا خيلي سرد بود و گنجيشكك قصه ما ديگه طاقت نداشت...
تا اينكه يخ زد و افتاد زمين‏!‏‏!‏ ^_^
ديگه اشهدشو خونده بود و داشت نفس هاي آخرو ميكشيد که يه گاو كه از اونجا ميگذشت (گلاب به روتون‏)‏ روش "پي پي‏"‏ ميكنه و گنجيشكه از گرماي "پي پي‏"‏ گاوه يكمي جون ميگيره‏!‏ ^_^
ولي هر چي تقلا ميكنه؛ نميتونه خودشو از شر "پي پي‏"‏ گاوه نجات بده؛ پس شروع ميكنه به جيك جيك كردن...
كه يه گربه پدرسوخته صداشو ميشنوه و مياد از "پي پي‏"‏ درش مياره و بعد...
ميخوردش‏!‏‏!‏‏!
پايان‏!‏ ^_^
----------------
نتيجه اخلاقي داستان:
1‏)‏ هر كس روت "پي پي‏"‏ كرد؛ دشمنت نيست
2‏)‏ هر كس از "پي پي‏"‏ درت آورد؛ دوستت نيست
3‏)‏ هر وقت تا خرخره تو "پي پي‏"‏ گير كردي؛ سعي كن جيكت در نياد‏!
.
خب بچه هاي گلم؛ اينم از لالايي امشبتون. زود بريد بخوابيد وگرنه يه داستان ديگه براتون تعريف ميكنما!