تاریخ انتشار : خرداد 1392
با دختر خاله م و پسرش تو تاکسی بودیم...یه خانوم کنارمون بود یه اقا هم جلو نشسته بود...پسرش_امیر محمد_ جیغ و داد راه انداخته بود...
یهو خانومه داغ کرد برگشت به امیر محمد گفت:ساکت شو بچه چقدر جیغ میزنی...
این بچه م نه گذاشت نه ورداشت بهش گفت:تو خفه شو میزنم تو دهنتا...
زنه قهوه ای شد......
تاکسی رفت رو هوا....
خودمو نگم بهتره