دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 80336

تاریخ انتشار : خرداد 1392

بابام از خاطرات جبهش میگفت با یکیش خیلی حال کردم گفتم شومام شاد شین!!!
میگه یبار یه اردوگاه عراقی رو محاصره کردیم و همشونو اسیر کردیم!من و یکی از دوستام که خیلی گشنمون بود سریع رفتیم تو اشپزخونه که دوستم در دیگو برداشت و یه عراقی ازش اومد بیرون و گفت انا مسلم انا مسلم!!!
دوستشم نه گذاشت و نه برداشت گفت و انا عزراییل و در دیگ و کوبید توسرش خخخخخخخخخخخخخخ و صلوات...
ایول به همه رزمنده های باحال=لیک
اصنم خنده نداشت=لیک
علی ما کیو باید ببینیم دیگه پست نزاری=لایک