تاریخ انتشار : خرداد 1392
عاقا تو امتحان فیزیک داشتم عین... مینوشتم یهو دیدم ی سایه افتاد رو برگم ترسیدم بالا سرمو نگاه کردم دیدم ی اقای مسن با سرکچل چشمای قلمبیده و قرمز وشکم گنده با صدایی کلف بهم گفت خسته نباشی ..............
پس چی فکر کردین داشتم تقلب میکردم تازه نمرمم شد19