دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 74946

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

اقا من تقریبا 5و6 سالم بود یه بار نشسته بودم کنار کوچه لواشک می خوردم پسر دایی مامانم حسن اومد
گفت یکم لوا شک میدی منم ندادم هی اصرار کرد بازمندادم
اخر سر خسته شد بهم گفت خسیس و رفت
منم پاشدم رفتم به اصغر اقا بغال که بابا ی همین حسن بود گفتم اصغر اقا حسن فحش میده
اصغر اقا هم نه گذاشت نه برداشت سرشو از دکونش اورد بیرون داد زد
حسن عوضی پدسگ فحش نده
و اینگونه شد که حسن دیگر فحش نداد