تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392
ما یه مادر بزرگ داشتیم خدا بیامرزدش چند سال پیش عمرشو هدیه کرد به شما
یه بار داشت در مورد جوونای اون زمون حرف میزد. می گفت: جوونای اون زمون با حالا خیلی فرق داشتن مثلا خود من(مادر بزرگم) یه بار نهارمو خوردم بهد رفتم تکیه دادم به دیوار دیدم دو تا بچه زیر پامه فهمیدم بچه زاییدم الان دخترا اینقدر ناز دارن
من (0L0)
جوونای امروز((((((((((((((((
کرم چروک پوست((((((((((((((((
بوتاکس(((((((((((((((((((
دکترای زایمان)))))))))))))))))))))))))