دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 72227

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

آغا یه بار همدانشگاهیم رو دعوت کردم خونمون-اومدیم اسانسور مشغول بود گفتم بیا از راه پله بریم ما طبقه چهارم -اومدیم به طبقه دو که رسیدم کرم درونم گل کرد وگفتم یه کم با دوستم شوخی کنم-
طبقه دو یه اقایی میشینه بد عنق و از دهه پنجاهی هایی سیریش-
دوستم که از من عقب تر بود داشت میومد-
من زود درطبقه دو با مشت و لگد زدم که تا این مرده بیاد
خلاصه دررو زدم و زود رفتم طبقه بالا-
این همسایه زود دررو باز کردو دوستم رو دید
هیچی دیگه خودتون فک کنید
همچین ضربات مشت و لگدی که من به در همسایه رده بودم فک کنین همسایه عصبانی با دوستم چکار کرد-
میخاست از طبقه دو پرتش کنه پایین -صنحه رو هم یه جوری بازسازی کنه که همه فک کنن خود کشی کرده--
یه همچین ادم مهمون دوستی هستم من
----------
تراکتور تبریز تو حلقم اگه دروغ گفته باشم
هاهاهاها