دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 72186

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----‏
امروز صبح متوجه شدم كه اصلا هيچي پول ندارم (حتي يك ريال‏‏!‏)‏ خلاصه تصميم گرفتم برم بانك و يه مقدار پول از كارتم بكشم. بعد از چهل و پنج دقيقه پاچه خواري تونستم افسر نگهبان رو راضي كنم كه بزاره با موتور سيكلت برم بانك.
بعدش اومدم موتور رو روشن كنم كه ديدم لامصب بنزين نداره‏!‏ با يه بدبختي ١ ليتر بنزين جور كردم و راه افتادم.
بعد از ٢٠ دقيقه رانندگي رسيدم بانك و ديدم صفي كه جلو عابر بانكه؛ از صف نونوايي هم بدتره‏!‏‏!‏ (يني از صف گاز هم بدتر بود‏!‏)
خلاصه صبر كردم تا نوبتم شد؛ با هزار اميد و آرزو كارتم رو كردم تو دستگاه عابر بانك...
كه يهو اين پيام اومد:
‏"از دادن خدمات به اين كارت معذوريم؛ لطفا كارت خود را برداريد‏"
يني از صدتا فحش برام بدتر بود؛ همش فكر ميكنم دستگاهه با يه لحن خشني اين حرف رو بهم زد‏!‏‏!
تازه اين همش نيست؛ تو راه برگشت همينجور كه سوار موتور بودم و داشتم به دستگاهه فحش ميدادم؛ يه پشه لامصب فرصت رو غنيمت شمورد و با تمام توان رفت تو حلقم‏!‏‏!‏‏!‏