دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 71785

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

دیروز داشتم توی خیابون گاماس گاماس واس خودم قدم میزدم..ییهو دیدم داش عباس (abas_m223)داره با جاستین دعوا میکنه و فرت و فرت هم توی صورت جاستین تف میندازه.سلنا گومزم اون گوشه داره از جاستین طرفداری میکنه.آقا تا دیدم این سلنای لامصب داره به داداشم خیانت میکنه فندکو کشدیدمو خواستم ....(چیه فک کردین میخوام آتیشش بزنم؟درس فک کردین)سلنا رو اتیش بزنم اما داش کیانD$D$D ورفقاش بیان بابیل فندکو خاموش کنن منم که اعصابم سگ شده با مسلسل 18لول دو کاره اختراع خودم یه تیر به جاستین بزنم و پلیس به همراه هرروز ظهر کته بخوان منو متفرق کنن و منم با استفاده از همون مسلسل 18لول خودمو توی زمین اب کنم و از اسمون به همه بخندم.
واما سوالات:دوستان پرسیدن D$D$D و abas_m223 و هرروز ظهر کته پس چی شدن.بله درپاسخ باید عرض کنم اوشون که اواسط ماموریتشون فهمیدن من 4جوکیم خودمحوی انجام دادن و در اخر داستان به همراه من از اسمون به اونا میخندیدن