دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 71546

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

بچه ها امروز ساعت 3 بعدازظهر با کلی منت موبایل معلمم و ازش گرفتم زنگ زدم به آبجیم.میگم:نیلوفر عزیزم خونه ای؟
میگه: مرگ و عزیزم آره دبنال دیه!
(داشته باش!دیه!)
میگم:من ساعت 4 تعظیل میشم تا برسم خونه می شه 5.آماده باش که تا اومدم بریم خرید.میخوام این دفه تو لباس و شلوارم و انتخاب کنی.
گفت:باش.
من هم خوشحال خوشحال می خوام برم لباس بخرم.اولش که خط دیر اومد. من بیچاره ساعت6رسیدم.با تمام سرعت رفتم تو خونه می بینم هیشکی خونه نیست نیلوفرم داره گریه می کنه. گرفتمش تو بغلم میگم:چی شده عزیزم؟
میگه:اه اه اه اه!با این عزیزم گفتنش!اومدم مانتو نو اتو کنم سوزوندمش. همونی که تو برام گرفتی.
من:فدا سرت!!!
_:فدا سرت زهر مار!حالا دیه مانتو ندارم اونا رو دادام به دوستام.
هی.....
اولش خر کیف شده بودم که می خوام برم لباس بخرم،ولی حالا تنهایی رفتم و دارم برا آبجیم مانتو می خرم.(گفتم اول تو 4جوک ثبتش کنم بعد براش بخرم.)وقتی پول مانتو رو دادم دیگه هیچ پولی برام نموند که بخوام برا خودم لبس بخرم. الان هر چی پسره داره به حالم گریه می کنه.می دونم.
تا یه پست دیگه:بای بای!گودبای!