تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392
بچه هاااااااااا!!!!تا حالا اسب بنفش ديديد؟؟؟؟
به جون خودم من ديدم!!!
با خانم گرامي تو دانشگاه ساندويچ مي خورديم كه ناگهان.........
(متاسفانه هرچي زور زدم،نتونستم تصاوير اون روز رو تجسم كنم واستون كه خودتون ببينيد)
يه سايه از بالاي سرمون مشاهده شد!ديديم يه دختره مث خدا بيامرز مشكي (البته بنفشش)از روي سر ما پريد و رفت تو چمنا!
نكته ي جالبترش اين بود كه دقيقا 8 تا ساندويچ خورد و جالب تر اينكه مي خواست با قاشق بخوره!!!هشت پا گازم بگيره اگه دروغ بگم!
با اون نوناي ساندويچش!.... والا