دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 68593

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

تنها در زمین قسمت هشتم
شش سالِ قبل (1391)... با عباسو کیان تو خونه دوستمون (امیر)هستیم.
سینا: امیر جان می شه یه لیوان شیر برام بیاری؟ امیر: بله که میشه سینا جونم. عباس زیرِ لب میگه:ای بدبختِ شیر نخورده.
امیر میره یه لیوان شیر میاره و میذاره روی میز.
عباس: امیر جان یوقت برای منو کیان شیر نیاری ها. امیر: آخ ببخشید الان براتون میارم. عباس: نه نمی خاد مرسی. امیر:باوشه خواهش میکنم... عزیزم.
امیر میشینه روی مبل. حس میکنم میخاد یه چیزی بگه.
امیر: بچه ها تا حالا دقت کردین همه چیز هی تکرار می شه؟ عباس: خودت تنهایی فهمیدی عمو جونــــ؟ کیان: مثلا چی تکراییه؟ امیر: مثلا هر روز میریم دانشگاه. عباس: نه داداش من یه بار میرم 100 بار می پیچونم. امیر: خوب اینم به نوعی تکرار میشه دیگه. سینا: خوب نرو دانشگاه. امیر: بذارین یه مثالِ دیگه بزنم. عباس: بگو لامصب جون... بگو. امیر: تکرارِ شبو روز. تکرارِ فصل ها. ابِ دریا بخار میشه بارون میاد اما باز دوباره بر می گرده به دریا. عباس: امیر تو چقدر زرنگی. بابا تیز هوش. سینا: عباس جان عزیزم ...لعنتی... لامصب... بذار بچم حرفشو بزنه. بگو قربونش برم بگو. امیر: من فکر میکنم کلِ جهان در حالِ تکرارِ یعنی ما همیشه تکرار میشیم. یعنی همه این اتفاقا قبلا هم افتاده.
عباس طبقِ معمول داره خیارو با پوست می خوره و در حالی که تو دهنش 250 گرم خیار هست به کیان می گه: راستی کیان جان شنیدم خانومت ولت کرده؟! امیر: داشتم حرف میزدم.ها.
کیان به من نگا میکنه و میگه: سینا یعنی حتما باید اِنقد دهن لق باشی؟! سینا: حالا مگه چی شده اینا که از خودمونن. کیان: تو هیچی شعور نداری.
اعصابم خورد میشه.با صدایِ بلند بهش می گم: اصلا همه بیشورن غیر از تو. اصلا حقتِ تنها شدی.
کیان یکی میخابونه تو گوشم.
سینا : الهی منم بمیرم تا تنها تر بشی. ازت بدم میاد. از خونه دوستام برو بیرون. امیر: اِ سینا زشتِ این کارا. سینا: امیر تو دخالت نکن. کیان: سینا جان داداشم ببخشید. با من قهر نکن من دق میکنم. سینا: فدای سرم. فقط برو بیرونــــــــــــ. کیان: غلط کردم. باهام قهر نکن. سینا: بیرووونــــــ.
عباس دستِ کیانو میگره و میگه: کیان جان بیا بریم بیرون. الان اعصابش خورده شما اقایی کن و به دل نگیر. کیان: سینا همیشه اعصابش خورده.
عباس کیانو میبره بیرون.
به لیوانِ شیری که امیر واسم اورد نگاه میکنم و به این فکر میکنم که چرا با اینکه دعوا تقصیرِ منه بازم کیان نازمو میکشه......
ادامه دارد...