دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 68508

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

رفتیم خونه یکی از دوستای بابام مهمونی(خونه شون شلوغ بود ینی به غیر از ما مهمونای دیگه ای هم داشتن که همه مردا از جمله پدر گلم کچل که نه کم مو بودند) همه خوش وخرم و شاد بودن تا بچه ی این خانواده(5ساله)یا یه عصبانیت خاصی گفت:
عه خــــــــــــــدایــــــــــــــا چرا هرکی میاد خونه ما کچله؟؟؟ بعد زد زیر گریه....
از اون شب تا حالا بابام دچار بحران روحی روانی شده و پاشو کرده تو یه کفش که بله میخوام برم مو بکارم..
بیچاره پدرم.....