تاریخ انتشار : فروردين 1392
یه دختر دایی دارم به گودزیلا گفته زکی.اون روز تو حیاط خونه ی مامان بزرگم نشسته که به گربه اش غذا بده.من کنارش بودم.استوخونارو به زور داره می کنه دهن اون بدبخت گربه هم نمی خوره.برگشته به گربه میگه:بخول دیه عسیسم اگه نخولی میدم نولا(نولا=نورا)بخوله...
من:O_o
گربه:))))))))))))
گودزیلا:-_-