دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 64253

تاریخ انتشار : فروردين 1392

تلخ ترین شب زندگیم موقعی بود که از تمرین که اومده بودم بیرون تو خیابون چن تا سمبوسه و فلافل و از این چیزا کـــــــــــــوفــــــــــــت کردم و کاملا سیر شدم بعدش اومدم خونه غذای مورد علاقه ی خودم به همراه تمامی مخلفاتی که تو هیچ رستورانی دیده نمیشد داشتیم...........اهالی محترم منزل با تمام وجود میخوردن
یـــــعــــنی شکست عشقی بخوری و با حریف چقر و بدبدن روسی کشتی بگیری اما بلای من سرت نیاد
هیییییییییییییییییییییی خلاصه اون شب تا صب کابوس میدیدم
خدا نصیب گـــــــــــرگ بیابون نکنه